مجموعه غزلیات زیبا در وصف امام هشتم







یــــــا شــــمـــــس الـــشمـــوس

صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی

پشتم به آسمان شما گرم است ، در ازدحام شوم هیاهوها
دل می زنم هراس اسارت را ، ای ضامن غریبی آهوها

ایوان طلا ! گرفته دلم رخصت ، من ابری ام ( أادخُلُ ) یا خورشید ؟
...حالا نشسته ای چه کبوتر ! بر گنبدش ، تو خسته زسوسوها

گم می کند زلالی این کاشی ، اسلیمی سکوت نگاهم را
در لابهلای آن همه بی تابی ، پای ضریح ... محضر شب بوها

با پلک های خیس به امیدی ، نذر تو می کنند فقط ، دریا
خلخال های نقره و مروارید ، زنهای دل شکسته جاشوها

اسپند؟ عود؟ عطر گلاب این نیست ! احساس می کنم ، نه! یقین دارم
خوشبوترین نسیم خراسانی ، یک لحظه رد شدید از این سوها

افتاده اند از نفس آری تو ، تنها تو قادری که ببخشایی
امشب کنار پنجره فولاد ، نایی به نا توانی زانوها

آورده است با خودش از ده ، آه ... چادر نماز گل گلی اش را باد
مادر بزرگ رفت و حرم را نه ! هرگز ندید فصل پرستوها

عاطفه رنگ آمیز طوسی

کنار سفره که بودیم حرف مشهد شـد
وزید بوی خراسان و ناگـهان رد شد

دوباره یـاد غریب آشـنا و شـوق حرم
و سیل اشک که پشت پلکها سد شد

و دخترم که به دل حسرت زیارت داشت
درست هم نظر مرتضـی و احمـد شد

دو سـال هست که تو قـول داده ای بابا
بـرای مـا که نـرفتیم واقعـآ بـد شد

تمام بودنـم آوار شـد و یـک لحظــه
زمان برای عبور از خـودش مردد شد

دو روز بـعد بلیـط و شـروع یک پروار
کبوترانـه دلـم بـی قـرار گنبـد شد

قطار تهران،مشهد درست ساعت هشت
و ایستگاه که سرشار بـوق ممتد شد

و چند ساعت دیـگر به صحـن أزادی
نگاه منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد

اسماعیل سکاک قزوین




ممکن که نیست أبی دریا کشیدنت
باید به قدر تشنگی ما چشیدنت

حتی عقاب ها به تماشا نشسته اند
مـانند آسـمان به هوای پریدنت

دستان باد پیش قدمهات بسته است
پاهای رود مات به مقصد رسیدنت

تضمین نسل گل قدمت می پراکند
مثل نسیم خاطره دارد وزیدنت

آقا روایت است که أهوی خسته ای
روزی گرفت گوشه دامان دیدنت

این خاک سهم غربت ما بی پناه هاست
با قصـه ضمانـت آهـو شنیـدنت

تقدیر اگر چه تلخ ولی أقتاب عشق
اینگونه خواست از شب مشهد دمیدنت

دستی به جام بردی و دستی به زلف یار
لا جرعه بود لخت جگر سر کشیدنت

یوسف جمال داشت ولی ما دلی که ترد
قیمت شکست موقع ما را خریدنت

امیر رجبعلی زاده از کاشان

امشب از آیینه ها آواز یا هو می وزد
دارد از حیرانی چشمت هیاهو می وزد

پلک واکن هر چه می خواهم تماشایت کنم
در نگاه تند چشمان تو آهو می وزد

باز گرداگرد ایوان تو پرپر می زنم
باز هم از چار سوی عرش هوهو می وزد

من هم آوازتو احساس غریبی می کنم
ای که از دلتنگی ات عطر پرستو می وزد

باد می رقصد میان نقش گنبدهای تو
از تن گلدسته ها انگار شب بو می وزد

شعر من مثل غزالان پریشان شما
در نسیم خانه ات این سو و آن سو می وزد

شهاب شهابی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:4 توسط زینب موسی رضایی|



      قالب ساز آنلاین